از خوراک تا فلسفه، از دارو تا هنر، بیشتر چیزهایی که ما را زنده نگه میدارند و زندگی را ارزشمند میکنند، چیزهاییاند که نه
توسط اعضای قوم و ملتی خاص بلکه به وسیلهی مردمی از سراسر جهان ابداع شدهاند و این دربارهی همهی انسانها صدق میکند.
افرادی که در جستجوی هویتشان، جهانشان رابه داستان فقط یک ملت و قوم محدود میکنند، به انسانیت و ویژگیهای انسانی خود پشت میکنند. آنان مشترکات خود با همهی انسانهای دیگر و حتی چیزهای بسیار عمیقتر را از ارزش تهی میکنند.
همهی اختراعات و ایدههای بشر طی چند هزارسال گذشته فقط پوستهی رویی هویت و کیستی ماست. زیر این پوسته، در اعماق بدنها و مغزهایمان، ما شامل چیزهایی هستیم که طی میلیونها سال، بسیار پیش از این که انسانی وجود داشته باشد، دگرگون شده و تکامل یافتهاند.
این رازِ ژرف خود را در هر چیزی که احساس و فکر میکنم به نمایش میگذارد. برای درک کیستی و هویتم، به جای پذیرفتن و راضیشدن به داستانی دربارهی این که چطور به قومی خاص تعلق دارم که چند هزار سال پیش در تپههای نزدیک رودخانهای خاص زندگی میکردند، پذیرفتنِ این راز و تحقیق دربارهی آن ضروریست.
دو هزار سال پیش "ترِنس" نمایشنامهنویس افریقایی- رومی، بردهای آزادشده، هنگام گفتن این جمله، ایدهی کلیدی مشابهی را بیان کرد: " من انسانم و هیچ چیز انسانیای برای من بیگانه نیست." هر انسانی وارث کل مخلوقات انسانی است.
برگردان: ف.ش
سرچشمه: گزیده هایی از مقاله ای مجله تایم به قلم یووال نوح حراری
No comments:
Post a Comment