در کانون کهکشان فرهنگی ایران، «سیاهچالهای» به نام «قرآن» قرار دارد که در واقع گرانیگاه «ایمان ناب»، یعنی آمیزهای از تاریکاندیشی و جهل و خرافه و تعصب است.
این «سیاهچاله» بنا بر سرشت خود، هر چیزی را که رنگ و بویی از خرد و عقلانیت داشته باشد، به درون خود میمکد و خاکستر میکند.
پیرامون این نقطهی کانونی، حلقههایی مدارگونه وجود دارد و ستارگانی بر روی این مدارها به دور آن سیاهچاله میگردند. هر چه حلقهها از سیاهچاله دورتر باشند، چگالی خرد آنها بیشتر و به همان نسبت تاثیر ایمانی «سیاهچاله» بر آنها کمتر است.
در مرز بیرونی این کهکشان تکستارهای به نام «رازی» میدرخشد که با نیروی تفکر خود توانسته خود را از میدان جاذبهی آن سیاهچاله بیرون برد.
پس از او، بر مدار دورترین حلقه به سیاهچاله، فرزانگان و دانشمندانی چون خیام، ناصرخسرو، پورسینا، فردوسی، خوارزمی و بیرونی میگردند که به نسبت بقیه از بیشترین حد خردورزی برخوردار بودهاند.
مدارهای بعدی به ترتیب به «شاعران» و «ادیبان» آزاده اختصاص دارد. سپس نوبت «عارفان» است.
نزدیکترین حلقهها به سیاهچاله هم به ترتیب در اختیار «متالهان» و سرانجام «فقیهان» است که دیگر نه در زمرهی ستارگان، بلکه جزو «گردوغبار کیهانی» به شمار میروند. اینها که از سنخ خود سیاهچالهاند، دشمن خردورزی و در واقع تبلور ناقصالعقلی محض هستند و هر لحظه آمادهاند با سر درون سیاهچاله سقوط کنند و بقیه را نیز همراه خود به اعماق سیاهی و تباهی فروبرند!
No comments:
Post a Comment