Wednesday, March 24, 2010

زاده شدن زرتشت به روایت نسک‌های پهلوی


هفته نامه امرداد

گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده


تعریف کلاسیک واژه پیامبر را در دایره مذهب این‌گونه گفته اند: پیامبر یا پیام‌آور عبارت از کسی است که در کلاس فطرت کبریایی و پیشگاه استاد ازل و دانشگاه هستی ورزش یافته و آنچه را دارد در سرشت و خمیرمایه‌ی او پیش از تولد آمیخته شده است.
روایت‌ نسک‌های پهلوی پیرامون زادن و زندگانی زرتشت در راستای همین تعریف است. نگارنده در نوشتار پیش‌ رو کوشیده است تا با واکاوی این نسک‌ها، روایت‌های سنتی و مذهبی در پیوند با زادن پیامبر را در یک نوشتار گرد‌آورد.

سخن را با جمله ای از دینکرد هفتم آغار می‌کنیم: 
«اکنون درباره‌ی ورج و فره و معجزه‌ی سپیتمان زرتشت که فروهرش ستوده باد، پیام‌آور دین مزدیسنی، برترین آفریدگان و این‌که چگونه در جهان ظهور کرد، سخن گفته می‌شود.» 

برابر این دستنویس پهلوی، زرتشت از خاندان «سپیتامه»(در پهلوی سپیتمان spitama) بوده. نام پدرش را «پوروشسپه»(در پهلوی پوروشسپ pourushaspa) و نام مادرش را «دغدووا»(در پهلوی دغدو dughdhova) و نام پدربزرگش را «هیچتسپه»(در پهلوی هیچتسپ haechataspa) گفته‌اند.

در نسک‌های پهلوی، سرشت انسانی را به سه بخش تقسیم کرده‌اند(1) که عبارت است از «فره»، «فروهر» و «جوهر تن»(:مایه‌ی جسم مادی). 
در نسک‌های پهلوی، فره‌ی زرتشت از ازل ذره‌ای از اهورامزدا یا ذات جوهرین نور(:انغ رئوچنگه، روشنایی بی پایان) شمرده شده است(2). 
فروهر زرتشت در عالم فره‌وشی همچون دیگر صُوَر و مُثُل عالم جسمانی در خرد همه آگاه اهورامزدا شکل گرفت. 
اما جوهر تن؛ اهورامزدا جوهر وجودی زرتشت را نخست در عالم مینو آفرید. 
در دینکرد هفتم فصل دوم می‌خوانیم که امشاسپندان صورت مینوی او را شکل دادند و فروهر او را که دهان و زبانی گویا و سری گرد بود، در میان او نهادند...

برای آنکه وجود زرتشت به پدیداری و صورت انسان گیتی رسد، سه بخش فره، فروهر و جوهر تن می‌بایست که با یکدیگر ممزوج شوند. 

فره‌ی او از روشنایی بی‌پایان به خورشیدپایه و از خورشیدپایه به ماه‌پایه و از ماه‌پایه به ستاره‌پایه به آتشی که در خانه‌ی «زوییش »(:zoish)، مادر مادر زرتشت و زن «فراهیم رُوان»(:frahim-ruwan) پدر مادر زرتشت می‌سوخت، پیوست.(3)

آنگاه که «زوییش»، «دغدو» مادر زرتشت را به دنیا می‌آورد، این فره از آتش خانه به وجود دغدو وارد شد و بدو درخشندگی خاصی بخشید.

دینکرد هفتم روایت می‌کند هنگامی که «دغدو» زاده شد، چنان بود که آتشی در آن خانه به خودی خود می‌سوخت. این نور تا زمان زایش زرتشت با دغدو بود. روستائیان از این نور و درخشندگی که خانه‌ی «فراهیم رُوان» را لبریز ساخته بود، در شگفت شدند و به نزد کرپن‌ها رفتند. 

فصل دوم دینکرد هفتم روایت می‌کند که دیوها برای نابود کردن دغدو به آفت پرکنی دست یازیدند: «[در دین] پیداست که چون دیوان از آن فره آسیب می‌دیدند، به دشمنی با آن دختر سه آفت(:hen) به آن ده بردند: زمستان، بیماری‌های کشنده و دشمنان ستمگر. <دیوان> بر اندیشه‌ی مردم ده افکندند که این گزند از جادوگری این دختر برسید تا مردم ده به سبب آن جادوگری، با آن دختر به دشمنی برخاستند و برای بیرون کردن او از آن ده با پدر و مادر او به جدال سخت پرداختند.» 

پایداری پدر دغدو در برابر خواست کرپن‌ها و مردم ده مؤثر نیفتاد و سرانجام دختر خویش را از آن ده به «راگ» نزد «پتیریترسپ» (patiretarasp) پدر دودمان و بزرگ خاندان سپیتمان فرستاد. 
دینکرد هفتم روایت می‌کند که ایزدان با نیروی خویش شوند این چاره‌جویی شدند که پدر، دختر خویش را به خانه‌ی پتیریترسپ بفرستد تا در آینده به زنی پوروشسپ در آید.

دغدو که فره را با خود داشت در خانه‌ی پتیریترسپ بزرگ شد. او که در کمال و شایستگی زنی یگانه بود با پوروشسب پسر پتیریترسپ پیوند زناشویی بست و این‌گونه فره به پوروشسب پسر پتیریترسپ رسید. 

اما زمان آن بود تا فروهر زرتشت از عالم مینو به گیتی آورده شود. امشاسپندان ساقه‌ای از گیاه سپند هوم را به اندازه‌ی پیکر یک مرد ساختند و فروهر زرتشت را به درون او بردند. سپس آن را از جایگاه روشنی بی‌پایان برداشتند و بر کوه اسنوند نهادند. 

وهومن و اردیبهشت امشاسپند به شکل موجودات گیتی در آمدند و به جایی که دو مرغ برای جفت‌گیری نشسته بودند و هفت سال پیش از آن مارها بچه‌های آنان را خورده بودند، رسیدند. ایشان به دل مرغان انداختند که شاخه‌ی هوم را برگیرند و ایشان ساقه‌ی هوم را برداشته و به آشیانه‌ی خویش نهادند. 
سپندینگی هوم و بودن فروهر زرتشت در میان آن سبب شد که مارها نتوانند از درخت بالا روند و به جوجه‌های مرغان دست یابند. ساقه‌ی سپند هوم با آن درخت پیوند خورد و همیشه تازه و سرسبز بر بالای آن درخت در حال رویش بود.

در فصل دوم دینکرد هفتم گفته می‌شود که وهومن و اردیبهشت امشاسپند به دل پوروشسب انداختند که به کرانه‌ی رود «دائیتی» آنجا که ساقه‌ی هوم بر فراز درخت است، برود. 
پوروشسب در آنجا ساقه‌ی هوم را دید. اما بلندی درخت شوند آن شد که پوروشسب دچار دودلی شود و گمان برد که برای دستیابی به ساقه‌ی هوم درخت را ببرد. 
اما خواست اورمزد بر آن بود که ساقه‌ی هوم تا میانه درخت پایین آید. پوروشسب آیین نیایش(4) به جای آورد و ساقه‌ی هوم را برید. «پروشوسب آن هوم را پیش زن گرامی و بزرگ خود برد و بدو گفت که: تو، ای دغدو، این هوم‌ را نگه‌دار تا هنگام کاربرد آن برسد.»

اما جوهرتن یا مایه‌ی جسم مادی زرتشت؛ در دینکرد هفتم از انتقال این بن‌مایه‌ی جسمانی از راه آب و گیاه به تن پدر و مادر زرتشت سخن رفته است. 
در فصل دوم دینکرد هفتم می‌خوانیم: «چون اورمزد آفرینش زرتشت را مقدر کرد، برای آفرینش زرتشت، جوهر تن او از نزد اورمزد بسوی باد و از باد بسوی ابر حرکت کرد، آنگاه ابر آن را به‌صورت آب نو به نو، قطره به قطره، کامل و گرم، برای شادی چهارپایان و مردمان پایین برد.»(5)

از این باران که دینکرد روایت می‌کندٰ، گیاهانی روییدند و شش گاو سپید زردگوش که به پوروشسب تعلق داشتند، آن گیاهان را خوردند. بدین‌گونه جوهر تن زرتشت که در آن گیاهان بود، با شیر گاوان آمیخته شد.
دغدو به خواست پوروشسب دیگی را بر گرفت و شیر گاوان را در آن دوشید و آن دیگ شیر را به ستون بزرگی آویخت. مایه‌ی جسم مادی زرتشت در آن دیگ شیر بود. 

دینکرد هفتم و زاتسپرم روایت می‌کنند که دیوها وحشتزده و پریشان بودند از اینکه می‌دیدند به زودی زرتشت چون انسانی در جهان جسمانی پای خواهد نهاد، پس گرد هم آمدند و دسیسه کردند که زرتشت را که هنوز به صورت انسان پیکرمند در نیامده، نابود سازند. 
دیوی به‌نام «چشمگ» که مسبب زلزله و گردباد است، پذیرفت که این کار را انجام دهد. پس شهر و ده را ویران کرد و درختان را در هم شکست، اما به خواست یزدان به آن ستونی که دیگ بدان آویخته شده بود، آسیبی نرسید.

چون این آفت دیوان بگذشت، پوروشسب ساقه‌ی هومی که که فروهر زرتشت در آن بود و آن را بریده و به دغدو سپرده بود، باز گرفت. آن را کوبید و با آن شیر گاو که جوهر تن زرتشت در آن بود، آمیخت. دینکرد هفتم آمیختگی و یکی شدن فروهر و جوهرتن زرتشت را از اینجا می‌داند. 
پوروشسب و دغدو این شیر آمیخته به شیره‌ی هوم(:پراهوم) را نوشیدند. آنگاه از هم‌آغوشی آنان نطفه‌ی زرتشت در زهدان مادر بسته شد و در اینجا بود که فروهر و جوهر تن زرتشت با فره که در تن دغدو بود، به هم پیوستند.

دیوها برآن شدند که زرتشت را در شکم مادر نابود کنند. آنها دغدو را به تب تند و درد آزار دهنده‌ای دچار کرده‌اند. 
دغدو خواست به نزد جادو پزشک ده رود اما ایزدان او را دلداری داده و این کار بازداشتند. از او خواستند تا دست برشوید و هیزم برگیرد و روغن گاو و بوی خوش بر آتش نهد و روغن را بر شکم بمالد و در بستر بیارمد تا او و فرزندش از بیماری رهایی یابند و دغدو چنین کرد.

دینکرد هفتم روایت می‌کند که با نزدیک شدن هنگام زادن زرتشت، نور وجود او سراسر روستا را فراگرفته بود: 
«هنگامی که سه روز به زایش زرتشت مانده بود، نور از خانه می‌تابید، مانند خورشید به هنگام  نزدیک شدن طلوع که نخست فروغش گسترده می‌شود و آنگاه تنش هویدا می‌گردد. 
چنین بود که در سه شب آخر هنگامی که زرتشت در زهدان بود، یعنی سه روز مانده بود تا زرتشت زاده شود، آن ده پوروشسب کاملا" روشن بود. 
آنگاه اسب سالاران و چهارپا سالاران خاندان سپیتمان در هنگام گریز گفتند که: ده پوروشسب که در هر سوراخ آن آتش روشن شده، ویران خواهد شد. بعد در بازگشت گفتند که: ده پوروشسب نابود نشده و به هیچ سوراخی آتش نیفتاده است. در آنجا، در آن خانه، مرد شکوهمندی زاده شده است.»

دینکرد نهم، فصل بیست‌ و چهارم روایت می‌کند که در لحظه‌ی زاده شدن زرتشت نیروهای زندگی‌بخش و مرگ‌آور به ستیز برخاستند: «در زمان زاده شدن، «اردویسور»(:آناهیتا) سر و شانه‌ی او، «اهریشونگ»(:اشی خوب) بر و پشت او، «مینوی رادی» سینه و رودگان او، ایزد «دین» پهلو، «فره کیانی» سینه‌ی وی را لمس می‌کردند.» 
نیروهای ویرانگر تازیدند اما نیرو و روشنایی فره که چون آتشی درخشان بود، همه این تاریکی‌ها و نیروهای اهریمنی را در هم شکست. 

دینکرد هفتم و پنجم و گزیده‌های زاتسپرم روایت می‌کنند که زرتشت آن هنگام که از مادر زاده شد، خندید(6) 

باید توجه داشته باشید که فعل خندیدن در انسان  یک رفتار آموختنی است، اما نگاه نویسه های پهلوی درباره‌ی زرتشت جنبه‌ی سرشتین داشته است. 

«زادسپرم» پیدایش این خنده را سرشته از وهومن امشاسپند می‌داند. چنان‌که در کرده‌ی هشتم گزیده‌های زاتسپرم می‌خوانیم که چون وهومن امشاسپند به خواست اهورامزدا در اندیشه‌ی زرتشت درآمد و با آن در آمیخت و نیز از آنجا که وهومن امشاسپند مینوی شادی آفرین است، زرتشت هنگام زادن از مادر خندید.

بدان گه که صبح زمان دیمه داد
زراتـشـــت فـــرخ ز مـــادر بزاد

بخنـدید چون شد ز مادر جـــــدا
درخـــشان شد از خندۀ او سرا

عـجب مــــاند در کـار او بــاب او
و زان خنــده و خـــوبی و آب او

به دل گفت کاین فرۀ ایزدیـست
جزاین هر که از مادرآمد گریست(7)



پی‌نوشت:


1: در نسک‌های اوستایی این پاره‌های سرشت انسانی به نه بخش تقسیم شده است. «دستور دکتر فرامرز بد» این تقسیم را یازده قسمت می‌داند. در کتاب‌های دینی آن را به پنج بخش خلاصه کرده‌اند.


2: برای نمونه بنگرید به دینکرد هفتم فصل دو و گزیده‌های زادسپرم فصل پنجم.


3: در آثار برجای مانده از فرزانش فرهمندی(حکمت خسروانی) مانند دینکرد سوم، نور در عالم هستی مراتب پلکانی دارد که به آن «قوس نور» میگویند و اشاره به مراتب صعودی و نزولی روشنایی دارد، از ولاترین مرتبه نور یعنی ذات سرشتین اهورامزدا یا روشنایی بی پایان تا مراتب پائین تر یعنی بهمن و دیگر امشاسپندان و ایزدان و همینطور نزول آن تا مراتب گوناگون هستی. این باور و نگرش فلسفی میان ایرانیان پس از اسلام در قالب فلسفه‌ی اشراق ادامه یافته است.


4: چنان‌که در «هوم‌یشت» آمده بریدن ساقه‌های هوم نیازمند آیینی خاص همراه با زمزمه کردن اوستای هوم یشت است.


5: آفرینش زرتشت شوند شادی روان آفرینش و مخلوقات گیتی است. زیرا زرتشت پیام‌آور افزایندگی و نیکبختی برای آفرینش است.


6: «دینکرد هفتم فصل3 بند2»، «گزیده‌های زاتسپرم فصل8 بند15»، «دینکرد پنجم، فصل2 بند5»


7: منظومه زراتشت نامه


یاری‌نامه:


1: گزیده های زاتسپرم، ترجمه دکتر محمد تقی راشد محصل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1366


2: روز هرمزد ماهِ فروردین.ماه فروردین روز خورداد، ترجمه و آوانویسی ابراهیم میرزای ناظر، انتشارات ترانه 1373


3: کتاب پنجم دینکرد، ترجمه و آوانویسی از دکتر ژاله آموزگار، انتشارات معین 1386


4: روایات دستور داراب هرمزدیار(دفتر اول و دوم)، به‌کوشش هیربد مانک‌جی رستم‌جی اون‌والا، بمبئی 1922م


5: کتاب هفتم دینکرد، آوانویسی و ترجمه از دکتر محمد تقی راشد محصل. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
6: کتاب سوم دینکرد دفتر اول و دوم، آوانویسی ترجمه و پژوهش دکتر فریدون فضیلت

7: منظومه زراتشت نامه، زرتشت بهرام پژدو، به کوشش محمد دبیرسیاقی

No comments:

Post a Comment

natural

 That's the price you pay اون بهائیه که تو میپردازی Leave behind your heart and cast away دلتو پشت سر بذار و از خودت دور کن Just another...