پژوهش، گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده
چکیدهی این نوشتار در قالب سخنرانی توسط نویسنده در تاریخ 17 تیرماه 1389 در آئین نکوداشت «مانکجی هاتریا» بیان شده و متن کامل آن که در ادامه میآید توسط ماهنامهی «فروهر» به زیور طبع آراسته گردیده است.
از زمانی که نخستینگروه از پناهجویان زرتشتی به ساحل «سنجان» در سرزمین هندوستان پای نهادند، بیش از هزارسال میگزرد. در این درازای تاریخ، دینورزان پارسی از دل و جان کوشیدند تا گوهرهی دین مزدیسنی را در میان پارسیانهند زنده و پویا نگه دارند. پژوهشهای تاریخی گویای آن است که پیشوایان پارسی، دستکم تا سدهی دوازدهم میلادی نسبت به آموزههای دین و درونمایهی نسکهای مذهبی مهجور نبودهاند، چنانکه آثار برجای مانده از «دستور نریوسنگ دهاول» گویای آشنایی موبدان آن روزگار هند با نسکهای اوستا، زبانپهلوی، سنسکریت و تفسیر زند است. اما شوربختانه فراز و فرودهای روزگار در سدههای بعد چون تازش ویرانگر «محمود غزنوی» به هندوستان و ستمی که از سوی «الفخان»، سردار محمود غزنوی بر پارسیان روا شد و نیز فشارهای وارده از سوی جامعهی مسلمان هند بر پارسیان بهمنظور اخذ «جزیه» و دستآخر ورود استعمارگران پرتقالی به هندوستان و فشارهای مسیونرهای مسیحی بر پارسیان برای ترغیب ایشان به تغییر دین همه و همه در کنار فشار دائمی جامعهی متعصب و بهشدت طبقاتی هند سبب شد تا پارسیان در طی چند سده بعد، از دانش دین به دور افتند، بهگونهای که حتی خط پهلوی را نیز از یاد بردند.
چنانکه از درونمایه کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» برمیآید، در نخستین تماس پارسیانهند با زرتشتیان ایران بهسال 847یزدگردی(:بهقولی848) چاپار پارسیان، «نریمان هوشنگ» از دستوران ایران خواسته بود که پاسخ خویش را به زبان و خط پهلوی ننویسند، زیرا در آن روزگار دیگر کسی در هند پهلوی نمیدانست. از همینرو دستوران ایران بهعوض زبان پهلوی، پاسخ خویش را به زبان پارسی اما با خط دیندبیره نوشتند. در بخشی از این نامه که در کتاب روایات دستور داراب هرمزدیار ضبط است میخوانیم:«ازیرا خط پهلوی این چیزها ننوشتم که چنان گفت و نمود نریمان هوشنگ که مگر خط پلوی نمیدانند هیربدان و بهدینان مازدیسنان نوساری و کنبایت و بهروچ و سورت و انکلیسر. در این شهرها گفت بهدین هست و هیربد نیز هست مگر خط پهلوی نمیدانند. کتابت کرد شاپور جاماسب از بهر بهدینان و هیربدان هندوستان را به یزدان کام باد، ایدون باد، ایدونترج باد، از آن واسطه این واضح به اوستا نوشتم و این خط پهلوی بود به خط اوستا نبشتم.»
آمدن «نریمان هوشنگ» در سال 857خورشیدی به ایران، بیشک سرآغاز فصل جدیدی از ارتباط میان بهدینان ایران و پارسیانهند است. چه، بهدینان ایران سالیان درازی بود که از وجود همکیشانشان در هندوستان بیخبر بودند و آمدن نریمانهوشنگ و خبر وجود بهدینان در هندوستان سبب مسرت و خوشحالی بسیار دستوران و بهدینان ایران شد. «نریمان هوشنگ» پس از ورود به ایران، یکسال در یزد توقف کرد تا زبان پارسی بیاموزد. پس از یادگیری زبان فارسی پیام خویش را به دستوران ایران رسانید و پاسخ پرسشهای مذهبی را از دستوران ایران گرفت و با خود به هند برد.
4سال پس از نریمانهوشنگ، در سال 861خورشیدی دو تن از بهدینان ایران بهنامهای «نوشیروانپورخسرو» و «مرزبانپوراسفندیار» به بمبیی رفتند. 29سال بعد از این دو تن نیز در تاریخ در سال 890خورشیدی چهار تن از بهدینان بهقصد بازرگانی متوجه هند شدند و از آنجا نامهای از پارسیان را با خود به ایران آوردند. نامهای آنها «نوشیروان پور مهربان»، «سعدالمرء پور مرزبانشاه»، «نوروز پور فریبرز» و «فرخ پور بربخش» بود. در همین روزگار است که فرزانهی وارسته، «دستور آذرکیوان» از شیراز به بندر سورت میرود...(1)
در سال 972خورشیدی(:1593م) «موبد اردشیر کرمانی» بههند سفر میکند و در تالیف فرهنگ جهانگیری، به پارسی سره واژههای زند، پازند و پهلوی همت میگمارد. در سال 1029خورشیدی «شهریار پور رستم پور صندل کرمانی» بهگجرات سفر میکند. وی در بازگشت حامل نامهای از پارسیانهند برای بهدینان ایران بود...
پارسیانهند بهویژه بهدینان نوساری با دقت و وسواسی خاصی، پاسخهای ارسالی دستوران ایران را نگهداری میکردند. چه این پاسخها به پرسشهای مذهبی(:وچرها) برای ایشان چونان کتابی دینی ارزشمند بود. این پرسشها و پاسخها که روشنگر گوشههای زیادی از تاریخ زرتشتیان است، پس از 14سال تلاش توسط «دستور داراب هرمزدیار» در سال 1071خورشیدی گردآوری شد و به «روایات دستور داراب هرمزدیار» نامور است. تاریخ نامههای ضبط شده در کتاب «روایات دستور داراب هرمزدیار» مابین 847 تا 1142یزدگردی را نشان میدهد. آخرین نامه در تاریخ 1142یزدگردی توسط «ملاکاووس پور رستم» به هندوستان رسید و از آن بهبعد باب مکاتبات فقهی میان پارسیانهند و دستوران ایران بسته شد.
در تمام این مدت دستوران ایران، گسترهای از نسکهای اوستا و زند را برای پارسیانهند میفرستادند. ارسال این کتابها از ایران به هند دو مزیت داشت، نخست آنکه کمک میکرد تا پارسیان پیوند خویش را دین و فرهنگ زرتشتی از دست ندهند و دیگر آنکه شوند آن میشد که این کتابها از آتش کینه و تعصب آن روزگار ایران بهدور مانده و سالم بمانند. این روند تا سدهی نوزدهم میلادی نیز ادامه داشته است، چنانکه خاورشناسانی چون «براون» و «جکسن» در سفرنامههایشان بدان اشاره داشتهاند.
«ادواردبراون»: «زرتشتیها تقریبا" تمام کتابهای قدیمی و مهم خود را که از تطاولها و کتابسوزیها در امان آمده از یزد و کرمان به هندوستان فرستادهاند که نزد پارسیهای هندوستان محفوظ بماند زیرا بیم دارند که مبادا هنگام تعویض حاکم یا اغتشاش، مسلمین بریزند و آن کتابها را از بین ببرند.» (2)
«ابراهام جکسن» خاورشناس و اوستاشناس آمریکایی نیز در سفرنامهی خویش از نشستی با «دستورتیرانداز» و «ماسترخدابخش» یاد میکند. در این نشست ایشان برخی نسکهایی دینی را که در اختیار داشتهاند به جکسن نشان میدهند. جکسن دربارهی این نشست مینویسد:«مطلعین کنفرانس(:اشاره به دستور تیرانداز و ماسترخدابخش) گفتند که همهی کتابهای بااهمیت خود را برای آنکه صحیح و سالم بماند و نیز برای استفاده و تهیهی رونوشت به هند فرستادهاند.»
یکی از ارزشمندترین نسکهایی که در این میان به هند فرستاده میشود، مجموعه نسکهای «دینکرد» است. این کتاب بزرگ مشتمل بر 9دفتر در سال 1262خورشیدی بهوسیلهی «ملابهمن منجم پور ملابهرام» کلانتر وقت مقیم خرمشاه، بههند برده شد.
پارسیانهند همواره در نامههایشان از دستوران ایران درخواست میکردند تا برای آموزش آنها موبدان و هیربدانی دانشمند را روانه هندوستان کنند. اما دستوران ایران انجام این درخواست را در آن روزگار ممکن نمیدانستند. چه، مسافرت دریایی را به دلایل فقهی و مسافرت زمینی را بهشوند ناامنی راهها میسر نمیدانستند. اما در نهایت این خواست جامهعمل پوشید و در سال 1099خورشیدی یکی از دستوران دانشمند و فرزانهی ایران نامور به «دستور جاماسب ولایتی» رنج سفر را به تن خرید و رهسپار بندر سورت در گجرات شد. سفر «دستور جاماسب ولایتی» بیشک فصلی مهم در زندگی دینی پارسیانهند و حتا پژوهشهای خاورشناسان غربی بهشمار میآید!
«دستور جاماسب ولایتی» با ورود به هند و مشاهدهی آشفتگی دینی هازمان پارسیان برآن میشود تا در حد توان خویش به گشودن گرههای مشکلات مذهبی بهدینان آن دیار و تربیت دینی و آموزش پهلوی و اوستا به برادران پارسی همت گمارد. اما پس از مدتی با مشاهدهی دامنه اختلافات مذهبی موجود میان ایشان، خسته و ملول، چارهی کار را در تربیت و آموزش دقیق چند دین آموز نوجوان و باهوش میبیند، تا مگر آنها در آینده به مشکلات سر و سامان دهند و به اصلاح امور، همت گمارند. یکی از آن سهتن که «دستورجاماسب ولایتی» برای آموزش دانش دین و زبان اوستا و پهلوی برگزید، «دستور داراب کومانا» مقیم سورت بود. وی همان کسی است که سالها بعد به مقام دستوربزرگی بهدینان سورت رسید و هماو بود که خاورشناس پیشرو «آنکتیل دوپرون» را بهنزد خویش پذیرفت و نسکهای دینی را برای پژوهش در اختیار وی گذارد و به او زبان پهلوی آموخت. تصمیمی که «دستور داراب کومانا» پیرامون آموزش «آنکتیل دوپرون» گرفت، سرآغاز جنبشی شگرف در مراکز پژوهشی غرب شد. چنانکه پس از آن با کوششهای «آنکتیل دوپرون» فصلی بزرگ در تاریخ پژوهشهای دین و فرهنگ زرتشتی رقم خورد و بسیاری از خاورشناسان غربی به پژوهش بر روی نسکهای اوستا و پهلوی راغب شدند.
«دستور جاماسب ولایتی» در کنار آموزش این سهتن و اندرز دادن سایر هیربدان و بهدینان، به نوشتن نسکهایی دقیق از اوستا برای بهدینان هند، همت گمارد. آن فرزانهی گرانقدر بههنگام بازگشت به ایران، کتابهایی را هم که با خود از ایران به هندوستان برده بود، در نزد پارسیان گذاشت تا از آنها استفاده شود. یکی از این نسکها «هیربدستان و نیرنگستان» بود که برای نخستینبار به همت «دستور جاماسب ولایتی»، به دست پارسیان رسید هفت سال پس از مسافرت «دستور جاماسب ولایتی» به هندوستان، «جاماسب آسانا» این کتابها را در با کمال دقت استنساخ کرد.
پس از آنکه پارسیانهند بهیاری زرتشتیان ایران، عالم علوم مذهبی شده، اوستا و پهلوی آموختند و جمیع کتب دینی موجود در ایران را دارا گردیدند، طوفان حوادث روزگار چراغ فرهنگ زرتشتیان ایران را خاموش ساخت. گویا این خواست اهورامزدا بود که دین بهی رو به فراموش نرود و در میان دینورزان پارسی محفوظ بماند. در زمانی که زرتشتیان ایران بر اثر حوادث تلخ سدههای بعد، بهویژه در اواخر روزگار صفویه و دورهی قاجار مورد آسیب جدی قرار گرفتند، پس از لطف پروردگار، زحمات «دستور جاماسب ولایتی» و مجموعه کتابهای نزد پارسیانهند بود که دینبهی را در جهان زنده و پویا نگه داشت. کتابهایی که بعدها مورد استفاده بسیاری از خاورشناسان و اوستاشناسان غربی قرار گرفت. در میانهی روزگار حکومت قاجارها، اینبار این پارسیانهند هستند که به یاری بهدینان ایران میشتابند و دانشی را که زمانی از ایران بدیشان انتقال پیدا کرده با خود به این سرزمین باز میگردانند و سخاوتمندانه چون آب حیات به پای نهال جامعه زرتشتیان ایران میریزند تا مگر دوباره جان بگیرد و پویایی آغاز کند...
شرایط ناگوار بهدینان ایران در شامگاه صفویان و بامداد قاجارها
جهانگردان، بازرگانان و گماشتگانسیاسی کشورهای اروپایی که در روزگار صفویان و قاجارها در ایران بودهاند، جملگی از تیرهروزی زرتشتیان آن روزگار ایران سخن به میان آوردهاند. یکی از اینان جهانگردی سوئدی بهنام «اتر»(درگذشت 26سپتامبر 1749م) است. وی که در روزگار «طهماسبقلیخان»(نادرشاه) از ایران دیدن کرده، در سفرنامه خویش پیرامون احوال زرتشتیان ایران مینویسد: «تا زمان شاهعباس در سراسر ایران آتشکدههای بسیار برپا بود. کوه البرز و سرزمینهای فارس و خراسان از این آتشکدهها برخوردار بود. همه جای ایران زرتشتیان(:در متن گبران) میزیستند. شاهعباس آنان را یکسره نابود کرد و آتشکدههای آنان را ویران ساخت و آنان را ناچار کرد که به دین اسلام درآیند و یا از ایران بیرون روند. هزارانهزار از آنان به هند روی آوردند. سرزمین ایران که پیش از این کمجمعیت بود، پس از این پیش آمد، کمجمعیتتر گردید و دیگر نتوانست از این کاهش سربلند کند.» (3)
آنچه از نوشتههای جهانگردان اروپایی و منابع پارسیانهند برمیآید، در این روزگار 3عامل موجبات رنج و تیرهبختی بهدینان ایران را فراهم میآورد: نخست وجود مالیات کمرشکن «جزیه» که مشخصا" از سوی حکومت وقت بهبهانههای مذهبی اخذ میشد، دیگری تبعیض و آزار جنونگونهای که از سوی مسلمانان در حق زرتشتیان بهویژه بهدینان یزد اعمال میشد، و سوم مسالهی معاش و رفاه ایشان بود. باتوجه به آنکه بیشتر زرتشتیان ایران محروم از سواد و هرگونه امتیاز اجتماعی بودند و شغل بیشتر آنها باغبانی و کشاورزی بود و اجازهی تجارت و... نداشتند، از لحاظ معیشتی در شرایط بسیار سختی به سر میبردند.
مالیات «جزیه» بهقدری کمرشکن بود که قسمت بزرگی از درآمد سالانهی این مردمان فقیر را دربر میگرفت. فشار «جزیه» بهویژه پس از شامگاه سلسله زندیه از بد هم بدتر شد، چنانکه بهدینان را مستاصل و پریشانروزگار ساخته بود. برای نمونه در سال 1265هجریقمری، 60تن از زرتشتیان روستای «ترکاباد» یزد که از کانونهای دستوران و پیشوایان زرتشتی بود، چون از پرداخت 2ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه میکردند، طاقت نیاورده با خانوادهی خویش مسلمان شدند.(4)
در نوشتههای جهانگردانی که در این روزگار از نجد ایران دیدن کردهاند، ردپای یاری رساندن پارسیانهند به زرتشتیان ایران دیده میشود. چنانکه جهانگرد فرانسوی «ارنست اوراسل» که در سال 1818م بهروزگار فتحعلیشاه از ایران بازدید کرده مینویسد: «وضع زرتشتیان(:در متن گبران) علیرغم کمکهایی که از طرف همکیشان هندوستانی خود دریافت میکنند زیاد قابل تعریف نیست.»(5)
در آنچه که گذشت از فراز و فرودهای مذهبی پارسیانهند و یاری رساندن دینورزان ایرانی به ایشان و سپس از شرایط دشوار بهدینان ایران سخن گفتم، حال زمان آن رسیده است تا از یاریرسانی پارسیانهند به زرتشتیان ایران و نقش حیاتی این کمکها سخن بگوییم. باید دانست که پس از آمدن «نریمان هوشنگ»، نخستین نمایندهی پارسیانهند به ایران و آگاه شدن بهدینان ایران از وجود پارسیان، بسیاری از ایشان که جور و ستم موجود، بهویژه در روزگار صفویان به تنگ آمده بودند، راه هندوستان را در پیش گرفتند. یکی از بهدینانی که بهشوند شرایط روزگار به پارسیانهند پناه برد و بعدها در کمک به زرتشتیان ایران نقشی مهم داشت، بانویی بهنام «گلستانبانو» بود.
«گلستانبانو» و نقش وی در یاریرسانی به زرتشتیان ایران
در سال 1134ی دوتن از زرتشتیان کرمان بهنامهای «ایزدیار» و «آدرباد» از جور و ستم موجود در کرمان آن روزگار، بهیزد پناه میبرند. در یزد «کیخسرو» پسر ایزدیار با «گلنار» دختر آدرباد پیوند زناشویی میبندد. ثمرهی این ازدواج چند فرزند از جمله دختری بهنام «گلستانبانو» بود. چندسالی میگذرد و گلستانبانو به سن رشد میرسد و این از چشم ناپاک لوتیها پنهان نمیماند. پدر آگاه میشود که لوتیها به دخترش چشم دارند از این رو دختر خویش را شبانه برداشته و روانهی بمبیی میشود. ایشان در سال 1146ی(:1795م) به بمبیی میرسند. در بمبیی شخصی بهنام «ایدلجی پور دارابجی»، گلستانبانو را به فرزندی میپذیرد. «گلستانبانو» زمانی که بزرگ شد با جوانی پارسی بهنام «فرامجی بیخائیجی» ازدواج کرد. وی در همه حال بهیاد زرتشتیان ایران و رنج و سختی آنان بود. گلستانبانو در ترقیب همسرش و سایر پارسیان بهمنظور یاریرسانی به زرتشتیان ایران، نقشی مهم داشت. چنانکه تشکیل «انجمناکابر پارسیانهند» برای بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران و اعزام «مانکجیهاتریا» به همین منظور به ایران را، بهواسطهی نفوذ او میدانند.
«گلستانبانو» همواره همسر و 3پسر خود را ترغیب میکرد تا برای تامین رفاه زرتشتیان ایران بکوشند. در سال 1834م «فرامجی» همسر گلستانبانو به همراه پسر بزرگش «بورجورجی» صندوقی برای کمک به زرتشتیان ایرانی پناهنده در هند، تاسیس کردند. بیستسال بعد دومین پسر این زن و شوهر «مهروانجی پاندانتی» برای کمک به زرتشتیان مقیم ایران صندوق دیگری تاسیس کرد. وی ابتدا با یاری «مانکجی نوشیروانجی» و پس از درگذشت او در سال 1859م با پسرش «سردینشاه» و خاندان «پتیت» که از بازرگانان بهنام پنبه در بمبیی بودند، صندوقی برای بهبود شرایط زرتشتیان ایران دایر کردند. «انجمن اکابر پارسیانهند» با استفاده از نفوذ و اعتبار خانوادهی «پتیت» و برخی دیگر از دهشمندان پارسی توانست سرمایهای مناسب گردآورد و در نهایت «مانکجیهاتریا» را به ایران اعزام کند. «بهرامجی» سومین پسر گلستانبانو نیز بهنامگانهی مادرش برجخاموشان(دخمه) و آتشگاه(برج فانوس) نزدیک آن را در کرمان بهمبلغ 8075روپیه ساخت و در 10ژوئیه 1867م تقدیس و افتتاح کرد.
در گذشته(سالها پیش) انجمن زرتشتیان کرمان گهنباری بهنام و یاد این راد بانوی بزرگوار برگزار میکرد. مانکجیهاتریا در کتاب «اظهار سیاحت ایران» در توصیف گلستانبانو مینویسد: «گلستانبانو بسیار نیکنفس و سخی طبع بود. نسبت به بینوایان و مسکینان دلسوزی و رافت نشان میداد. بانویی بود دانشور و دیندار، خوش خلق و شیرینسخن. با همه مدارا، محبت و سلوک مینمود. چنان این بانو نیکنفس و خوشقدم بود که پارسیان به هنگام دعا به فرزندان و خویشان و نوادگان خود میگفتند: چون گُلِ ولایت خوشیمن و خوشنصیب باشی.»(:گلستانبانو بهشوند شیرینسخنی و نیکوکرداری در نزد پارسیانهند به «گُلِ ولایت» نامور شده بود.)(6)
پس از کوششهای گلستانبانو و همسرش در ترغیب کردن بازرگانان پارسی، بهویژه خانوادهی «پتیت» برای کمک به بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران و متعاقب آن اعزام «مانکجیهاتریا» برای اولینبار به ایران و وصول نخستین گزارش وی، در نیمروز 11ژانویه 1855م روانشادان «فرامجینسروانجیپتل»، «کرستجینسروانجیکاماجی»، «مهروانجیفرامجیپانده»، «بهمنجیفرامجیکاماجی»، «دینشاهمانکجیپتیت» و عدهای دیگر در خانهی «مانکجینسروانجیپتیت» گردهم آمدند و شالودهی انجمنی را نامور به «انجمن رفاه زرتشتیان ایران» یا «انجمن اکابر پارسیانهند»(:Persian Zoroastrian amelioration fund) برای کمک به زرتشتیان ایران و پایهگذاری مدارس و معابد و بهبود وضعیت آنان پیریزی کردند(7) فرنشینی این انجمن از همان روزگار تاکنون بر دوش خانوادهی «پتیت» میباشد.(8)
بارتاب بهثمر رسیدن کوششهای این انجمن و نمایندهی آن «مانکجیهاتریا» در بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران را حتا در یاداشتهای جهانگردان غربی نیز میتوان دید. برای نمونه «ادوارد یاکوب پولاک» پزشک آلمانی ناصرالدینشاه در بخشی از سفرنامهی خویش مینویسد: «زرتشتیان به تعداد کم در شهرهای یزد و کرمان سکنی دارند. اینان هرگاه فرمان آزادی از حضرت علی در دست نداشتند و در حمایت پارسیانهند نبودند، تاکنون قلع و قمع شده بودند. پارسیانهند هرسال مقادیر متنابهی پول برای زرتشتیان ایران میفرستند تا بتوانند باج لازم(:خراج جزیه) را به حکام بپردازند. زیرا آنان(:اشاره به پارسیان) بسیار علاقمندند که بقای همکیشانشان در سرزمین مادری بمانند و آتش مقدس(:آتشورهرام) را پاس دارند و بههمین دلیل نگرانند که مبادا اینها تمام و کمال بهمهاجرت بپردازند. نمایندهای از طرف پارسیانهند به تهران گسیل شد تا برای زرتشتیهای ایران کسب اجازه کند که اولا" مالیت آنها از هندوستان پرداخته شود، ثانیا" مدرسهای برای تربیت کودکان زرتشتی تاسیس شود.»(9)
این سخن در یادداشتهای «جکسن» هم دیده میشود: «آن دسته از زرتشتیانی که ساکن یزد هستند بیشتر به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند ولی تاحدود 50سال پیش امتیاز کسبوکار بدانها داده نشده بود، و آنها حتا در حال حاضر(:روزگار مسافرت جکسن) محدودیتهایی دارند که برای مسلمانان وجود ندارد. مثلا" اجازه ندارند که در بازارها اغذیه و مواد خوراکی بفروشند. تا سال 1882م مجبور به دادن جزیه بودند، و این خود دستاویزی بود که آنها را با گرفتن مالیاتها و عوارض اجحافآمیز خرد کنند. ناصرالدینشاه بار جزیه را با صدور فرمانی در 27سپتامبر 1882م از دوش زرتشتیان برداشت. این اقدام شاه نتیجه و تاثیر پارسیان بمبیی بود. آنان از طریق نمایندگی انجمن رفاه زرتشتیان ایران که با صندوق اعانهای در 1854م در هند تاسیس شده و نمایندهی آن برای مراقبت و حفظ منافع همکیشانشان به ایران گسیل شده بود، اقدام میکردند. تا زمانی که حکم ناصرالدینشاه صادر نشده بود، یک زرتشتی حق نداشت که خانهای دوطبقه بسازد، یا درحقیقت، عمارتی که ارتفاعش از زمین، بلندتر از قامت مسلمانی با دستهای برافراشته باشد، بسازد. حتا در سال بعد از صدور فرمان شاه، یکتن زرتشتی بهعلت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی بر روی طبقه اول خانهاش برای نجات جان خویش مجبور به فرار شده بود و مسلمانان خشمناک گبر دیگری را که به اشتباه عوض وی گرفته بودند، بهقتل رسانیدند.»
پارسیان به نیکی دریافته بودند که بزرگترین موانع در راه بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران، بیسوادی گستردهای این جماعت و ازهم گسیختگی ساختارهای اجتماعی آنان است. برای حل مشکل نخست با پیشنهاد و پیگیری تحسینبرانگیز «مانکجیهاتریا»، پیدرپی مدارسی برای نوباوگان برپاشد. در این باره «جکسن» در بخشی دیگر از سفرنامهی خویش مینویسد: «تا نیمقرن پیش وضع تعلیم و تربیت زرتشتیان از بقیهی ایرانیان بهمراتب بدتر بود، زیرا یا مدرسه نداشتند، یا اجازهی تاسیس مدرسه به آنها داده نمیشد. خوشبختانه در سال 1857م مبلغی از صندوق انجمن رفاه زرتشتیان به تاسیس و حفاظت و مراقبت از مدارس پارسی در ناحیهی یزد و کرمان تخصیص داده شد. این جنبش ترقیخواهانه را کوششهای پارسیان هند سبب شد. و از آن زمان کموبیش با موفقیت ادامه داشته است. امید است که پولهای بیشتری به این منظور تخصیص داده شود، و تسهیلات تحصیلی بیشتری برای زرتشتیان ایران فراهم شود. درمیان زرتشتیان ایران آنان که در بمبیی تحصیل کردهاند(:اشاره به ماسترخدابخش، دستورخدایار شهریار، کیخسرو کوچه بیوکی و...) به ارزشی که این مزایای بیشتر برای آنها دارد واقف هستند و جای امیدواری است که افراد طبقه روحانی اینک برای بالابردن تحصیلات و معلومات خود به هند میروند و با خویشتن تخم دانش میآورند تا در سرزمینی که خود پرورش دهندهی آن بوده است، بکارند.»
زنده یاد «میرزاسروش لهراسب» در یاداشتهای خویش مینویسد: «زمانی که در سال 1304خورشیدی در پست مدیریت مدرسهی دینیاری یزد مشغول بهکار شدم، جمعا" شش مدرسه اعم از دولتی و ملی در یزد وجود داشت، حال آنکه پارسیان تا آن روز متجاوز از 30 باب مدرسه در یزد و روستاهای اطراف برای زرتشتیان بنا کرده بودند.» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
پارسیان بهموازات کوشش در راه ارتقای سواد و فرهنگ بهدینان ایران، برای سامان دادن به شرایط اجتماعی آنها، سنگبنای انجمنهای زرتشتی را نهادند. این بیشک یکی از بزرگترین خدمات پارسیانهند به زرتشتیان ایران بود، زیرا بستری را مهیا میکرد تا سررشتهی امور جامعهی خویش را در دست گیرند. پارسیانهند سالها پیش از پایهگذاری سنگبنای انجمنهای زرتشتی در ایران، خود تجربهای موفق از ایجاد انجمنها داشتهاند. از حدود 1698م هستهی نخستین انجمن در میان پارسیان بمبیی، نامور به «پنچایت» شکل گرفت. پنچایت چنانکه از نامش هم برمیآید، بهمعنی هیات 5نفره است. پنجایت، سروسامان دادن شرایط اجتماعی و مدنی پارسیانهند، داوری پیرامون دعاوی اشخاص و دادخواهی از مراجع دولتی و نیز تقسیم منصفانه و صحیح املاک و وجوه موقوفات پارسیان را بر دوش داشت. تعداد هموندان پنچایتها بهمرور نسبت به جمعیت پارسیان هرمنطقه بهویژه بمبیی افزایش یافت. یکی از نخستین اقدامات «مانکجیهاتریا» برای سامان دادن و بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران، پیاده کردن این تجربهی موفق پارسیان در ایران و تشکیل دادن پنچایتها یا شکل دادن هستهی انجمنهای زرتشتی بود.(10)
شاید هیچ چیز به اندازهی آمار و ارقام نتواند گویای کوششهای پارسیانهند و در راس آنها «مانکجیهاتریا» برای مانا نگهداشتن هازمان زرتشتیان ایران باشد. بههمین منظور خوب است که نگاهی به 4آمار از چهار بازهی زمانی گوناگون داشته باشیم: «نفوس زرتشتیان در آغاز سدهی هجدهم میلادی بیش از 1ملیون تن بوده است و از آن زمان با سرعت عجیبی رو به تقلیل نهاده است تا به جایی که در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار شمار زرتشتیان به 50هزار تن و در زمان محمدشاه به 30هزار تن(به روایتی دیگر 32هزار تن) و در سال 1285هجری قمری مطابق با آماری که از فرزانه «بهرام پور رستم پور آبادان پور بهرام نرسیآبادی» در دست است به 6900تن رسیده بود. (مانکجیهاتریا آن را 7711تن گزارش کرده است)» (11)
دوم، آماری که «ژنرال هوتم سیندلر» در سال 1879م، یعنی یکربعقرن پس از ورود «مانکجیهاتریا» ارائه میدهد. این آمار گویای متوقف شدن رشد منفی هازمان زرتشتیان ایران و نشانههایی از افزایش جمعیت در این 25سال است. وی آمار زرتشتیان ایران را برمبنای سرشماری خویش 8499تن ذکر میکند. با توجه به فشار شدید مسلمانان یزد و سطح پایین بهداشت و زندگی در آن روزگار و نیز مهاجرت بهدینان به هند، این افزایش جمعیت گویای عملکرد مثبت «مانکجیهاتریا» و پارسیان حامی وی است.
«کیخسروجی پور تیرانداز کوچه بیوکی» نامور به «خانصاحب» که از نمایندگان انجمن اکابر پارسیان هند در ایران، پس از درگذشت مانکجیهاتریا است، بهسال 1891م هنگام ورود به میهن سرشماری دقیقی از نفوس زرتشتیان انجام داد. این سرشماری جمعیت بهدینان ایران را 9269تن نشان میدهد. این افزایش چندهزار نفری نسبت به زمان ورود مانکجیهاتریا گویای موفقیت نسبی پارسیانهند در نجات بخشیدن زرتشتیان ایران است.»(12)
«جکسن» در بخشی دیگر از سفرنامهی خویش به این روند افزایش جمعیت اشاره دارد: «در سال 1898م مظفرالدینشاه، برآن شد تا با صدور فرمانی وضع زرتشتیان را بهتر سازد و داغ عدم کفایت و صلاحیت را که رسما" بر چهرهی آنان زده شده بود، بزداید. این فرمان با آنکه بهطور کامل رعایت نشد، دستکم از لحاظ روحی به بهبود وضع زرتشتیان کمک کرد. انتشار عقاید با بیان که خواهان آزادی دینی و مسالمت بودند نیز در تخفیف تعصبات مسلمانان تاثیر داشته است. وجود اروپاییان هم تاثیر نیک و مفیدی داشت و به پیشرفت کلی و بهبود اوضاع کمک بسیار کرد. اما مهمتر و مفیدتر از همهی اینها اقدامات انجمن رفاه زرتشتیان ایران(:اکابر) در بمبیی بود که صندوق اعانهی آن زرتشتیان(:در متن گبران) را یاری، و کوششهای اصلاحیش به رفاه عمومی آنها کمک کرد و از این رو طی پنجاه سال اخیر تعداد آنان بهطور قابل ملاحظهای افزایش یافته است.»
چهارمین آماری که میتوان به آن توجه داشت، آمار زرتشتیان ایران در سال 1342خورشیدی است که برای کنگرهی زرتشتیان تهیه شده بود. در این سرشماری، شمار بهدینان سراسر ایران 17297تن ذکر شده. این درحالی است که روند مهاجرت به هند و در کنار آن باب شدن مهاجرت به کشورهای غربی ادامه داشت.(13)
غیر از «انجمن اکابر پارسیانهند»، سازمانهای دیگری هم در ابعاد کوچکتر به زرتشتیان ایران یاری میرساندند. یکی از آنها «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبیی» بود.(14)
این انجمن در سال 1918م بههمت «پستنجی خورشیدجی ایرانی» و دانشمند بزرگ پارسی «دینشاه ایرانی سلیسیتر» و با همراهی گروهی از زرتشتیان ایرانی ساکن بمبیی چون «بهمرد نوشیروان یزدانی»، «شاپور کیخسرو کوچهبیوکی»، «خسرو رشید ایرانی» و... برای یاریرسانی به زرتشتیان ایران تشکیل شد. این انجمن کوششهای بسیاری برای کمک و سامان دادن شرایط زندگی زرتشتیان ایران و نیز زرتشتیان ایرانی ساکن بمبیی انجام داد. در روزگاری که بهدینان یزد بهشوند دگرگون ساختن پوشاک شاگردان مدارس زرتشتی، تحریم دارو و پزشک شده بودند و کسی حاضر به داد و ستد با ایشان نبود، انجمن با اعزام پزشک و مقدار زیادی دارو از بمبیی به یزد، اقدام به گشایش مطب برای استفاده بهدینان یزد کرد. روند اعزام پزشک و ارسال دارو درکنار گشایش «زایشگاهبهمن»، تا سالیان درازی ادامه داشت.
یکی از کسانی بهعنوان فرنشین «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبیی» کمکهای بیشماری به زرتشتیان ایران کرد، «پشوتنجی دوسابایی مارکار» است. ایجاد «پرورشگاه مارکار» برای یتیمان در یزد، ایجاد دبستانهای پسرانه و دخترانهی مارکار و دبیرستانهای پسرانه و دخترانهی مارکار در یزد، اختصاص سرمایهای برای ادامه تحصیل شاگردان با استعداد پرورشگاه مارکار در دانشگاه تهران، ساخت برج فردوسی(:برجساعت میدان مارکار یزد)، اختصاص سرمایهای برای پژوهشهای دینی و چاپ نامههای آیینی و سخنرانیهای سودمند به سرپرستی «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبیی» و «انجمن ایران لیگ»(15) که نامآورترین آنها پژوهشهای ارزندهی «استادابراهیمپورداوود» بر روی نسکهای اوستا است...
دو انجمن «اکابر پارسیانهند» و «زرتشیان ایرانی بمبیی»، سالیان دراز سرپرستی سازمانهای خیریهی زرتشتیان در یزد و تهران را بر دوش داشتند و با خدمات خویش، دگرگونیهای بنیادینی در هازمان زرتشتیان ایران ایجاد کردند که آثار آن هنوز هم تا به امروز در جامعه زرتشتی دیده میشود و بیشک گویای نقش مهم پارسیانهند در مانایی و ماندگاری زرتشتیان ایران در سدههای اخیر است.
پینوشت:
1: برای آگاهی بیشتر پیرامون «دستور آذرکیوان» به کتاب «فرزانگان زرتشتی» به خامهی «استاد رشید شهمردان» سری بزنید.
2: ادوارد براون، یکسال در میان ایرانیان ص352
3: واژهنامهی علامه دهخدا، ماخد «گبر»
4: استاد رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان ص244، خوب است که بدانید در روزگار مانکجیهاتریا میزان جزیه زرتشتیان یزد و کرمان بهروی هم 845تومان میشد(800تومان یزد و 45تومان کرمان) اما مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه علاوه بر این مبلغ هرچه میتوانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول میکردند. این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آنها گرفته میشد. روانشاد مانکجی با دربار ناصرالدینشاه توافق کرد که این مبلغ را یکجا به دارالخلافه تهران بپردازد.
5: ارنست اوراسل، سفرنامهی اوراسل ص224
6: برای آگاهی بیشتر پیرامون «گلستانبانو» میتوانید به کتاب «اظهار سیاحت ایران» به خامهی «مانکجیهاتریا» سری بزنید. در رویهی410 «دانشنامه مزدیسنا»، ماخذ «گلستانبانو» چکیدهای از آن را خواهید یافت.
7: این انجمن تحت شماره 914 در تاریخ 6اکتبر 1953م در دفتر اوقاف هند به ثبت رسیده است. این انجمن در ایران به شماره 456 در تاریخ 11خوردادماه 1339خورشیدی بهنام انجمن هیات خیریه بهبود زرتشتیان ایرانی، نامور به انجمن اکابر پارسیان هند به ثبت رسیده است.
8: جهانگیر اشیدری، تاریخ پهلوی و زرتشتیان ص453 و 454
9: ادوارد یاکوب پولاک، سفرنامهی پولاک ص31 و 32
10: برای آگاهی بیشتر از دیدگاه «مانکجیهاتریا» در این خصوص، سری به رویهی 7-256 تاریخ پهلوی و زرتشتیان، سخنان مانکجی در جلسهای روبه زرتشتیان کرمان بزنید.
11: استاد رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان ص177
12: همان، ص203
13: همان، ص472
14: این انجمن در تاریخ 14اکتبر 1952م در ادارهی اوقاف شهر بمبیی هند بهشماره «ف271ب» بهثبت رسید
15: این انجمن بهکوشش «هرمزجی عدنوالا»، از کوشندگان اجتماعی و بازرگانان نامآور پارسی، بنیادگذارده شد. این انجمن منشا خدمات فرهنگی بسیاری به زرتشتیان و تاریخ و فرهنگ ایرانزمین بوده است. برای آگاهی بیشتر به رویههای 455و456 تاریخ پهلوی و زرتشتیان سری بزنید.
نامههای سودمندی که در این پژوهش، نگارنده از آنان یاری جسته است:
1: «سفرنامهی اوراسل»، ارنست اوراسل، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران:1353
2: «سفرنامهی پولاک»(:ایران و ایرانیان)، یاکوب ادوارد پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: بنگاه انتشارات خوارزمی، 1361
3: «سفرنامهی جکسن»(:ایران در گذشته و حال)، ابراهام ویلیامز جکسن، ترجمه منوچهور امیری و فریدون بدرهای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1352
4: «زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز»، کتایون نمیرانیان، تهران: مرکز کرمانشناسی، 1386
5: «یاداشتهای کیخسروشاهرخ»، جهانگیر اشیدری، تهران: اسفند 2535
6: «تاریخ پهلوی و زرتشتیان»، جهانگیر اشیدری، تهران: انتشارات ماهنامهی هوخت، آبانماه 2535
7: «سروش پیرمغان»(:یادنامه جمشید سروشیان)، بهکوشش کتایون مزداپور، تهران: نشر ثریا، 1381
8: «اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران»، تورج امینی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1380
9: «فرزانگان زرتشتی»، رشید شهمردان، نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبیی، 1330یزدگردی
10: «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان»، رشید شهمردان، تهران: چاپ راستی، 1360
11: «یادواره سههزارسال فرهنگ زرتشتی»، بهکوشش انجمن زرتشتیان تهران، تهران: 1384
12: «دانشنامهی مزدیسنا»، جهانگیر اشیدری، تهران: نشر مرکز، 1383
13: «تاریخ زرتشتیان کرمان»، جمشید سروشیان، بیتا
14: «انجمن زرتشتیان تهران، یکسده تلاش و خدمت»، گردآورنده فرامرز پوررستمی، تهران: انتشارات فروهر، 1387
15: «روایات دستور داراب هرمزدیار»، دورهی دوجلدی بهکوشش موبد مانکجی رستمجی اونوالا، با مقدمهی شمسالعلما دستور دکتر جیوانجی جمشیدجی مدی، بمبیی: 1922م
16: «یکسال درمیان ایرانیان»، ادوارد براون، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349
17: واژهنامهی علامه دهخدا
18: کتابی چاپنشده از نگارنده
No comments:
Post a Comment